ابوقتاده انصاری
ابوقتاده حارث بن ربعی بن بلدمه انصاری خزرجی (د ۵۴ق/۶۷۴م)، از طایفه
بنیسلمه (یکی از طایفههای
خزرج) و بزرگان
انصار از
صحابه مشهور و مورد اعتماد
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و از
اصحاب امام علی (علیهالسلام) و والی
مکه از سوی
امام علی (علیهالسّلام) بوده است.
نسبش را چنین آوردهاند: الحارث بن ربعی بن بلدمة بن خنّاس بن عبید بن غنم بن کعب بن سلمة بن سعد الانصاری الخزرجی السّلمیّ.
نسب پدرش را به صورت
ربعی بن بلدمه (یا تلذمه) بن خناس بن سنان بن عبید بن عدی بن غنم بن کعب بن سلمه نیز آوردهاند.
مادرش کبشه
دختر مطهر بن حرام بن سواد بن غنم بود.
پسرانش
عبداللّه و
عبدالرحمن نام داشتند.
درباره نام او اختلاف است. نام او را نعمان و برخی عمرو ضبط کردهاند؛
امّا حارث از دیگر اسامی وی مشهورتر است.
حارث بن ربعی بن بلدمه انصاری، معروف به ابوقتاده، از بنی سلمة بن سعد خزرجی و در شمار بزرگان
انصار بود. و از
صحابه پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
ابوقتاده یکی از سواران رشید لشکر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده که به
فارسُ رسولالله (سوارکار) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
شهرت یافته بود.
روایت شده که
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
غزوه غابه که ابوقتاده مسعده را به
انتقام خون محرز بن نضله به
قتل آورد، او را از بهترین سواران خود خواند.
از اخبار مربوط به او در جنگها بر میآید که وی سوارکاری
شجاع و مطیع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده است.
او در همه غزوهها تلاشمندانه شرکت داشت و افزون بر حضور در برخی سریهها، فرماندهی شماری از آنها را عهدهدار شد.
در جنگها غالباً از سواران لشکر بوده.
حضور او در
جنگ بدر مورد اختلاف است. به رغم تصریح خود وی به حضورش در
جنگ بدر در سخنانش خطاب به
معاویه،
برخی نام او را در شمار
بدریون نیاوردهاند.
واقدی حضور او را در جنگ بدر تایید میکند.
ابناثیر و
طبرانی نیز او را از بدریون میدانند. به روایت طبرانی در شب قبل از آغاز جنگ بدر، ابوقتاده نگهبان
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
در گزارشی، فرزندان او نیز از مسئولیتش در پاسداری از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در بدر خبر دادهاند.
شعبی بر بدری بودن او تاکید دارد.
امّا در اینکه وی در
جنگ احد و
غزوات بعد از آن شرکت داشته، اتفاق نظر وجود دارد.
او از دلیران سپاه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود؛ و پیامبر از وی به عنوان یکی از بهترین رزمآوران سپاهش یاد کرد.
ابوقتاده پس از نبرد احد به سال سوم ق. آنگاه که اندوه شدید رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در پی مثله شدن عمویش
حمزه دید، تصمیم به انتقام از قریش گرفت. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سه بار او را به آرامش، دعوت کرد؛ اما وی نمیتوانست
غم و اندوه پیامبر را فراموش کند. به هر روی، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) او را از انتقام گرفتن بر حذر داشت و وی را فردی راستگو و
قریش را قومی بد برای پیامبرشان نامید.
در سال چهارم هجری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوقتاده و چهار تن دیگر (به نامهای
عبدالله بن عتیک،
عبدالله بن انیس،
اسود بن خزاعی و
مسعود بن سنان)
را برای کشتن
ابورافع سلام بن ابیالحقیق (از یهودیانی که پیوسته علیه
مسلمانان فعالیّت میکرد) به سوی
قلعه خیبر فرستاد. زیرا ابورافع نه تنها همواره یهودیان، بلکه
قبیله غطفان و اعراب مجاور را نیز با تعیین پاداشهای بزرگ برای
جنگ با آن حضرت تحریک میکرد، ابوقتاده در این ماموریّت موفق به کشتن ابورافع شد.
در
غزوه بنی مصطلق (مریسع) به سال پنجم ق. آنگونه که از خود ابوقتاده نقل شده، او پرچمدار
مشرکان را کشت و بدینسان
مسلمانان پیروز شدند.
در غزوه غابه (
غزوه ذیقرد) (
ربیعالاول سال ششم هجری)
که ابوقتاده، مسعده را به انتقام خون محرز بن نضله کشت،
خود نیز زخمی شد. رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را «بهترین سواران» خود خواند
و به «فارسُ رسولالله» شهرت یافت.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دعایش کرد و آب دهان مبارکش را بر زخمهای او کشید.
در
شعبان سال هشتم هجری، ابوقتادة بن ربعی انصاری با پانزده تن به دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طی سریّهای به سرزمین
محارب نجد به نام
خَضِرة بر
بنیغطفان حمله بردند و دویست
شتر و دو هزار
گوسفند و عده زیادی
اسیر گرفتند.
خمس غنایم را کنار نهادند و بقیه را میان مردمی که در آن
سریّه حاضر بودند، قسمت کردند.
ابوقتاده از پنج نفری بود که سلام بن ابی حقیق یهودی، از بانیان
جنگ احزاب،
را به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
خیبر کشتند.
در
رمضان سال هشتم هجری نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از
فتح مکه، ابوقتادة را با هشت تن به وادی
اضم (ناحیهای در سه منزلی
مدینه، میان
ذو خشب و
ذو المروه)
گسیل داشت. تا مشرکان گمان کنند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قصد حمله بر آن ناحیه را دارد.
عامر بن اضبط اشجعی در حین عبور از کنار آنان به روش مسلمانان
سلام داد و مسلمانان از حمله به او خودداری کردند؛ ولی
محلّم بن جثّامه، یکی از حاضران در سریّه بر او حمله برد و او را کشت و شتر و کالاهایش را با مشکی
شیر تصرف کرد. چون به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند،
این
آیه در مورد او نازل شد:
«ای کسانی که
ایمان آوردهاید چون در راه خدا
سفر میکنید بیاندیشه
شتاب مورزید و کسی را که به شما سلام میدهد مگویید
مؤمن نیستی، مال این جهانی را میجویید و حال آنکه نزد خدا غنایم زیادی است».
از این ماجرا به
سریه ابی قتاده یاد شده است.
افراد این سریّه چون به ذو خشب رسیدند به آنان خبر رسید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آهنگ
مکه کرده است. پس آنان از راه بیبن خود را به سقیا (موضعی است نزدیک مدینه)
رسانده در آن جا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیوستند.
در
ربیع الآخر سال نهم هجری یکصد و پنجاه تن از
انصار از جمله ابوقتاده، همراه
علی (علیهالسّلام) در سریهای به سوی
قبیله طیّئ (خاندان
عدی بن حاتم) برای نابودی
بت فلس شرکت کرد. در این سریه علی (علیهالسّلام) ابو قتاده را بر اسیران گماشت.
حضور اولیّهی ابوقتاده همراه
خالد بن ولید در
جنگهای ردّه، نمایانگر روابط نیکوی او با
خلیفه اوّل است. امّا پس از عملکرد ناروای خالد با
مالک بن نویره (رئیس
قبیله بنی یربوع) و کشتن او که
مسلمان بود و به زنی گرفتن همسرش، روابط او و
ابوبکر به سردی گرایید. زیرا ابو قتاده پس از ماجرای مالک خشمگین از کار خالد، عملکرد او را به ابوبکر گزارش داد و نزد ابوبکر
شهادت داد که مالک بن نویره و قبیلهاش
اذان میگفته و
نماز میخواندهاند،
امّا ابوبکر او را به دلیل رها کردن خالد
سرزنش کرد و دستور داد نزد خالد بازگردد.
ابوقتاده خشمگینانه
سوگند یاد کرد که دیگر هیچگاه با خالد در زیر یک
پرچم قرار نگیرد.
و این موضعگیری وی در کتب کلامی امامیه چون
الشافی سید مرتضی مورد توجه قرار گرفته است.
گویا او از این زمان تا به
خلافت رسیدن علی (علیهالسّلام) گوشه
عزلت اختیار کرده و جزء آن دسته از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده که از عملکرد خلفای سه گانه ناراضی بوده است. زیرا علیرغم حضور فعّال وی در تمامی غزوههای روزگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، منابع حضور وی را در فتوحات دوره سه
خلیفه نخست، به سکوت برگزار میکنند و جز در مواردی نادر چون شرکت او در فتح ایران به روزگار
عمر نامی از او برده نشده است.
روایت شده که ابوقتاده در فتح ایران به روزگار
عمر نقش مهمی داشته است.
وی در فتوحات شرکت داشت و بر پایه گزارشی، از سوی
عمر مامور کشتن
یزدگرد سوم ساسانی شد و کمربند او را به
غنیمت گرفت و عمر آن را به خود وی بخشید.
البته بر پایه سخن مشهور،
قتل یزدگرد سوم به دست آسیابانی به سال ۳۰ یا ۳۱ق. در مرغاب مرو رخ داد.
ابوقتاده، از اصحاب
امام علی (علیهالسلام) نیز بود.
امّا در دوره کوتاه خلافت علی (علیهالسّلام) در جنگها و حوادث زمان حضرت نقشی چشمگیر داشته است.
عبدالرحمان بن عمره از پدرش نقل میکند که ابو قتاده (در
جنگ نهروان) به علی (علیهالسّلام) گفت: «ای امیرمؤمنان! پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این
شمشیر را به من آویخت که دیری است در
نیام مانده، وقت آن رسیده که بر ضد این قوم ستمگر که با
امّت،
نیرنگ کردهاند برهنه شود، اگر میخواهی مرا همراه ببر.»
این
روایت دلیل دیگری بر ادعای فوق است.
در جریان
جمل هنگام ورود علی (علیهالسّلام) به
بصره با هزار سوار تحت فرمانش حضرت را همراهی میکرد
و با سرودن
شعر حماسهای،
ایمان عمیق و وفاداری والایش به علی (علیهالسلام) را نشان داد
و در
صفین همراه بسیاری از
اصحاب مشهور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور داشته است.
در جنگ با
خوارج نیز ابوقتاده فرمانده پیادگان
سپاه علی (علیهالسّلام) بود.
با آغاز خلافت امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) و پس از عزل عامل
عثمان در مکه،
خالد بن سعید مخزومی، ابوقتاده از سوی
امام به حکمرانی مکه منصوب شد. اما پس از مدتی امام به جای او
قثم بن عباس را نصب کرد.
در منابع به
عزل ابوقتاده اشاره نشده است.
احادیث بسیاری از او در کتب حدیث چون
صحاح سته و
مسند احمد بن حنبل نقل شده است.
ابوقتاده از جمله راویان
حدیث: «تقتله الفئة الباغیة» مبنی بر کشته شدن
عمار است.
علاوه بر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از معاذ و
عمر بن خطاب نیز روایت کرده است.
انس بن مالک،
سعید بن مسیب،
عطاء بن یسار،
علی بن ریاح،
عبدالله بن ریاح و عدهای دیگر، از جمله پسرانش
ثابت و
عبدالله از او روایت کردهاند.
هنگامی که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) از جنگ با نهروانیان فارغ شد، ابوقتاده انصاری با شصت یا هفتاد نفر از انصار برگشتند. نخست به دیدار
عایشه رفت.
ابوقتاده میگوید: وارد خانه عایشه شدم. پرسید: چه خبر؟
به وی گفتم: هنگامی که حکمیت خواهان از لشکر امیرمؤمنان جدا شدند، با آنان روبهرو شدیم و آنان را کشتیم... .
عایشه گفت: آنچه که بین من و علی اتفاق افتاد، مانع از آن نمیشود که حق را بگویم. از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود: «امت من، دو گروه میشوند و بین آن دو، گروهی
[
از دین
]
جدا میشوند که سرهایشان را میتراشند، سبیلهایشان را میچینند، دامنهایشان تا نیمه ساقشان است،
قرآن میخوانند؛ اما قرآن از گلویشان تجاوز نمیکند، محبوبترین مرد امت در نزد من و خدای متعال، آنان را میکشد»
گفتم: ای مادر مؤمنان! با اینکه موضوع را میدانی، چرا آن کارها از تو سر زد؟
گفت: ای ابوقتاده!
تقدیر الهی بود و سرنوشت، اسبابی دارد.
ابوقتادة ساکن
کوفه بوده و به هنگامی که
علی (علیهالسّلام) در آن شهر بوده درگذشته است و علی (علیهالسّلام) بر پیکرش
نماز گزارده است.
ولی
واقدی منکر این موضوع است و میگوید نوه ابوقتاده، یحیی بن عبدالله بن ابی قتاده مرا خبر داد که ابوقتاده در هفتاد سالگی
به سال پنجاه و چهار در
مدینه درگذشته است.
بسیاری
مرگ او را پس از سال ۵۰ق. دانستهاند
و
ابن حجر در این زمینه ادعای
اجماع کرده است. برخی نیز گفتهاند او در سال ۵۴ ق از
دنیا رفت. «ابوقتادة بن ربعی احد بنیسلمة، توفی بالمدینة اربع وخمسین وهو ابن سبعین».
برخی دیگر ۴۰ق نوشتهاند و نیز گفتهاند که وی در کوفه وفات یافت و حضرت علی (علیهالسلام) بر او نماز گزارد،
اما قول به وفات او در مدینه مشهورتر است.
(۱) ابن داود الدینوری (م. ۲۸۲ق.)، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق.
(۲) ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.)، الاستیعاب، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۳) ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.)، اسدالغابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۴) ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، الاصابه، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۵) المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، امتاع الاسماع، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
(۶) البلاذری (م. ۲۷۹ق.)، انساب الاشراف، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۷) احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۸) خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، تاریخ خلیفه، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۹) الطبری (م. ۳۱۰ق.)، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۱۰) ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق.
(۱۱) محمد بن یوسف الصالحی (م. ۹۴۲ق.)، سبل الهدی، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۱۲) الذهبی (م. ۷۴۸ق.)، سیر اعلام النبلاء، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
(۱۳) ابن هشام (م. ۸-۲۱۳ق.)، السیرة النبویه:، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق.
(۱۴) ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، الطبقات الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۱۵) ابن سید الناس (م. ۷۳۴ق.)، عیون الاثر، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق.
(۱۶) البلاذری (م. ۲۷۹ق.)، فتوح البلدان، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
(۱۷) الهیثمی (م. ۸۰۷ق.)، مجمع الزوائد، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق.
(۱۸) الواقدی (م. ۲۰۷ق.)، المغازی، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
(۱۹) ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.)، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
(۲۰) علی بن محمد ابن اثیر، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۲۱) علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲۲) محمد ابن حبان، تاریخ الصحابه، به کوشش بوران ضناوی، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۲۳) احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۲۴) احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۸ق.
(۲۵) محمد ابن سعد، الطبقات الکبیر، لیدن، ۱۹۰۴-۱۹۱۸م.
(۲۶) ابن کثیر، البدایه و النهایة.
(۲۷) عبدالملک ابن هشام، السیره النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
(۲۸) احمدبن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۲۹) حمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش محمد باقرمحمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۳۰) حمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.
(۳۱) محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۴ق.
(۳۲) احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۳۳) خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶م.
(۳۴) احمد بن داوود دینوری، الاخبارالطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمالالدین شیال، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۳۵) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۶) علی بن حسین سید مرتضی، الشافی، به کوشش عبدالزهرا خطیب، تهران، ۱۴۰۷ق.
(۳۷) محمدبن اسحاق فاکهی، المنتقیفی اخبارام القری، به کوشش ووستنفلد، لیدن، ۱۸۵۹م.
(۳۸) مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۳۹) محمدبن عمر واقدی، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
(۴۰) علی بن ابیبکر هیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۴۱) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۴۲) صحاح سته، ترمزی.